دنیای هنر مارلی و میمون |
*گزیده ای از کتاب*
صبح روز بعد، مارلی خیلی خسته بود. میمون، اتاق او را کاملا بهم ریخته بود و همین باعث شد که جمع آوری کیف مدرسه مارلی خیلی طول بکشد. او نمی خواست برای انجام ندادن تکالیفش دوباره دچار مشکل شود. قبل از اینکه آن ها به مدرسه بروند، میمون می خواست که تلویزیون نگاه کند. مارلی نگران بود که آن ها وقت ندارند. داشتن میمون همانند داشتن ساعتی است که همیشه به زمان اشتباه تنظیم شده است. مارلی نمی خواست که دوباره دیر به مدرسه برسد. مادر او صدا می زند: «مارلی، زمان رفتن به مدرسه است». میمون، داخل کیف مدرسه می پرد. او نیز می خواهد که برود.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.