دنیای هنر احساس خشم |
*گزیده ای از کتاب*
آنیتا از صحبت کردن درباره بچه خسته شده است. او میز را ترک می کند تا آب بخورد، اما در نیمه مسیرش بطرف یخچال او با یک کالسکه جدید براق برخورد کرده و به زمین می خورد. آنیتا صدمه می بیند . او غرغر می کند و بازوی خود را تکان می دهد. ضربان قلب او به شدت و تند تند تند در قفسه سینه اش می تپد. آنیتا به مقدار کافی دارد! آنیتا ناگهان می گوید: « من نمی خواهم بیشتر بخورم».
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.